برتر از خستگی(2)
برتر از خستگی(2)
شرح حال و سال شمار زندگانى سيد جمال الدين اسدآبادی
به نظر مى رسد كه: آنچه تقى زاده راجع به گفتگو و مشاجره سيّد و بواناتى نوشته در هنگام حركت وى به جانب اسد آباد رخ داده باشد . سيد جمال در اين زمان در حدود 22 يا 23 سال سن داشته است .
در اين تاريخ سيد جمال الدين به اسد آباد مى رود و از پدر و مادر خود ديدن مى كند . مدت اقامت وى در اسد آباد سه شب بوده: يك شب در خانه پدر و دو شب ديگر را در خانه يكى از همشيره هايش به سر مى برد . وى در مقابل اصرار آنان براى ماندن در اسد آباد مى گويد:
« من مانند شاهبازى هستم كه فضاى عالم با اين وسعت براى طيران او تنگ باشد .
تعجب دارم از شما كه مى خواهيد مرا در اين قفس تنگ و كوچك پاى بند كنيد .» (81)
سيد جمال الدين بعد از سه روز توقف در اسد آباد روز چهارم به سوى تهران حركت مى كند و پنج - شش ماهى در تهران ماندگار مى شود و در همين موقع ميرزا باباى ذهبى سر سلسله ذهبيه خدمت سيد مى رسد و مريد وى مى گردد .(82)
اعتماد السلطنه در نشريه اطلاع سال 1304 به اين سفر سيد اشاره دارد و توقف سيد را در تهران سه ماه ذكر كرده كه ظاهراً اشتباه است . وى مى نويسد:
« جناب فضايل نصاب حاجى سيد جمال الدين الحسينى همدانى كه الحق فاضلى است نحرير و فيلسوفى است بى نظير فقيهى زكى و جهان ديدهاى است متمدن و عالمى متدين بيست و هشت سال قبل سفرى به دار الخلافه تهران نموده بودند و سه ماهى توقف كرده . » (83)
سيد جمال كه براى بررسى اوضاع و ايجاد زمينه فعاليت به تهران رفته بود چون زمينه را مساعد نديد تهران را به قصد زيارت امام رضا(علیه السلام) ترك كرد . در بين راه طائفهاى از تركمنها به قافله زوار يورش بردند و اموال آنان را به يغما بردند كه بعد از ملاقات سيد با ياغيان اموال را به صاحبانش بر گرداندند . (84)
سيد پس از زيارت امام رضا(علیه السلام) به افغانستان رفت . انگيزه هجرت سيّد به افغانستان وجود دوست محمد خان امير ضد استعمار و مبارز آن ديار بود . همو كه در جنگلهاى متعدد عليه انگليس شركت جست و قهرمانانه نبرد كرد و قواى دشمن را به خاك مذلت نشاند . (85) پيوند با اين چهره ملى - مذهبى براى سيّد جمال امرى حياتى و سرنوشت ساز بود . او مى خواست با مرد با همت و استعمار ستيز در راه رشد جامعه اسلامى تلاش كند . سيّد در سال 1278 وارد كابل مى شود و براى ديدار دوست محمد خان به جلال آباد مى رود . (86)
سيّد در كنار امير دوست محمد خان بود تا اين كه جنگى بين امير و سلطان احمد خان پسر عمه و دامادش كه از جانب ايران تأييد مى شد در گرفت . سيّد جمال تا محاصره هرات همراه امير بود . (87)
توجه به اين نكته لازم است كه جدائى هرات از ايران عملاً در 15 ربيع الثانى 1269 با تعهد ايران به انگليس مبنى بر عدم دخالت در آن منطقه رسميت يافته بود . (88) منتهى حاكمان آن ديار كه مخالف دولت كابل بودند سعى مى كردند خود را وابسته به ايران معرفى كنند تا از حمايت ايران برخوردار گردند .
پس از مرگ دوست محمد خان شير على وليعهد وى در روز چهارم مرگ پدر اعلان سلطنت كرد . شير على چهار برادر به نامهاى: محمد افضل خان، محمد اعظم خان، محمد اسلم خان و محمد امين خان داشت . دو برادر اخير در ظاهر با وىبيعت كردند . محمد اعظم خلافت را حق برادر بزرگتر، محمد افضل مى دانست . از اين روى بين برادران اختلاف بروز كرد . سيد كه در آن زمان همراه محمد اعظم در هرات بود وى را به بيعت با برادر تشويق كرد . ولى او اين پيشنهاد را نپذيرفت و سر ناسازگارى با برادر گذارد . درگيرى شروع شد و محمد اعظم شكست خورد . آن گاه امير شير على خان به اتفاق سيد جمال وارد كابل شدند امير شير على ولى محمد رفيق خان را كه با سيد رقابت داشت به صدر اعظمى افغانستان برگزيد . (89) سيّد شايد به خاطر اين رقابتها و نزاعها بود كه كابل را ترك كرد و به ايران آمد .
برخى نوشتهاند: سيّد افغانستان را به مقصد هندوستان ترك كرده است . (90) اما طبق اسناد به جاى مانده از وى سيّد جمال به ايران آمده است . تاريخ ورود او به مناطق مختلف در نوشتههاى وى ثبت شده است .
در اين تاريخ از مكان مقدس كه مشهد مى باشد خارج مى شود . (91) ميرزا لطف الله اين سفر سيّد را كه بازگشت او به ايران است به ثبت نرسانيده است .
در اين تاريخ وارد تهران مى شود . (92) در بدو ورود به ديدار پسر عموى خود سيد محمد هادى حسينى همدانى معروف به روح القدس كه در مدرسه چاله حصار تهران (93) مشغول تحصيل بوده مى رود . (94) همراه وى به استنساخ برخى رسالههاى عرفانى مى پردازد . از يك مجموعه پنج رساله فلسفى و عرفانى مخطوط كه جز كتابهاى سيد بوده دو رساله آن توسط سيد محمد هادى در تهران استنساخ شده است .
در صفحه اول رساله اوّل سيّد بامداد تحت عنوان: « جمال الدين الحسينى الاستنبولى الافغانى الكابلى » (95) امضاء كرده است . در رساله سوم كه توسط سيد هادى نوشته شده امضاى سيّد جمال تحت عنوان: « جمال الحسينى » (96) ديده مى شود . رساله چهارم به خط خود سيد جمال و با امضاى « صحيح جمال الدين الحسينى » (97) همراه مهر مربع وى مى باشد .
در صفحه آخر اين رساله آمده:
« كتبه جمال الدين الحسينى فى 16 شهر شوال المكرم سنه 1282 » .
پس از آن يك رباعى و بعد اين بيت آمده است:
در كور نيكنامى ما را گذر ندادند
اى شيخ پاك دامن معذور دار ما را(98)
در پايان رساله پنجم آمده:
« اين كتابچه و جديه از هفت كتابچه العاشقين به نظم كشيده است او را سالك مسالك قدس آخوند ملا حاضر قلى سلمه الله كتبه جمال الدين الحسينى . » (99)
رساله دوم و سوم توسط سيد محمد هادى استنساخ شده . در پايان رساله دوم آمده:
« و انا محمد هادى الحسينى سعد آبادى فى شهر ذى حجْ الحرام . 1282 » (100)
در انتهاى رساله سوم آمده:
« و انا محمد هادى الحسينى الا سعد آبادى در شانزدهم شهر ذى حجْ الحرام 1282 در دار الخلافه طهران . . . صورت اتمام پذيرفت . اميدوارم كه جناب آقا در وقت مطالعه و رجوع به كتاب بنده را فراموش نفرمايند . » (101)
از شواهد و مدارك بر مى آيد كه اين مسافرت سيّد بيشتر جنبه تحقيق در مسائل عرفانى داشته است . اگر جنبههاى ديگرى هم داشته اينك بر ما مخفى مانده و از آنها اطلاعى نداريم . البته روحيه اى كه از سيّد سراغ داريم جنبههاى اجتماعى و سياسى را از ياد نمى برد و از آنها غفلت نمى ورزد عرفانى را كه او به آن مى پردازد و سعى در احياى آن دارد به معناى انزوا گزينى و دامن برچيدن از صحنههاى اجتماعى نيست .
عرفانى كه او در پى احياى آن بوده سوز و گداز و سير و سلوك تحول آفرين است:
« آه از سوز دل من كه عالم را مى سوزاند و آتش به جهان در مى زند . جمال الدين الحسينى » . (102)
در اين سفر سيد كتابهايى را از ايران خريدارى مى كند كه جز آنها كتاب « فرائد الاصول » (103) شيخ انصارى است . و در همين سفر است كه تفسير صافى را توسط سيد هادى براى پدر خويش به همدان مى فرستد . اين كه صفات الله جمالى نوشته:
« سيد جمال در سال 1304 تفسير صافى را توسط سيد هادى به اسد آباد براى پدر خو يش ارسال كرده » (104)
صحيح نيست؛ زيرا پدر سيّد در زمانى كه سيّد در پاريس بوده در قيد حيات نبوده است . نوشته سيد جمال و سيد هادى هيچ يك تاريخ ندارد و از آن جا كه صفات الله از اين سفر سيد اطلاع نداشته همان گونه كه ميرزا لطف الله از اين سفر ذكرى به ميان « دست خط سيد جمال بر صفحه اول تفسير صافى كه در سال براى پدر خود توسط سيد هادى به اسد آباد ارسال كرد »
نياورده تصور كرده است كه بايد ارسال كتاب در سفر 1304 اتفاق افتاده باشد در حالى كه در نامه هايى ميرزا شريف از اسد آباد به پاريس مى نويسد اشاره به سيد صفدر نشده و در نامه كه به ابو تراب مى نويسد تصريح مى كند كه سيد صفدر سه سال قبل فوت كرده و اگر صلاح دانست خبر آن را به سيد جمال بدهد .
سيد جمال الدين بيش از پنج ماه در تهران ماندگار مى شود به نظر مى رسد كه اوضاع را براى فعاليت مناسب نمى يابد و مجدداً به طرف افغانستان كه آبستن حوادث جديدى بوده حركت مى كند . در اين سفر بود كه سيد جمال میرزا ابو تراب ساوجى فراش قديم مدرسه سنگلج چاله حصار را كه مجذوب وى شده بود ( وى در مصر به « عارف افندى » معروف شد . ) با خود از تهران به افغانستان برد . (105)
سيد جمال در تاريخ از تهران خارج (106) و به سوى مشهد حركت مى كند . در مسير راه وقتى كه به شاهرود مى رسد غزلى مى سرايد كه حاكى از نابسامانى اوضاع ايران و نااميدى وى از سامان يافتن آن اوضاع ناهنجار است: « اين غزل گفته شد در منزل شاهرود بسطام جمال الدين الحسينى » .
عهد كردم گر از اين ورطه غم جان ببرم
يك سره سر به در درگه جانان ببرم
پاى كوبان (و) غزل خوان به دو صد و جلد و طرب
خويشتن را به در دوست به قربان ببرم
سينه خويش كنم چاك گريزان و دوان
عرض خود را به در آصف دوران ببرم
گر بخارا بروم كى رهم از بيم هلاك
نيم جانست خدا را كه به آسان ببرم
سوخت جان ونيم از ديو و دد ايرانى
رخت بر بندم از (ين) ملك و به توران ببرم
بروم خسته و رنجور و فكار و غمگين
داد با تختگه حضرت سلطان ببرم .
گر نه سلطان بدهد داد دل غمگينم
شكوه اين دل صد پاره به يزدان ببرم .
نظمه جمال الدين الحسينى . (107)
بعد يك رباعى آمده:
اى يار پرى چهره من در تو وفا نيست
ما راز تو زين بيش دگر تاب جفا نيست
اين حب تو دائم كه كشد عاقبتم زار
دردى است محبت كه در و هيچ شفا نيست (108)
در اين ماه سيد جمال به مشهد مى رود . وى ورود خود را به مشهد ماه صفر و خروج را ماه جمادى الاولى ذكر كرده و در خانه ملا حسين خيابان بالا (109) منزل گزيده است . وى در مشهد نيز اشعارى سروده است . در صفحه 15 دفتر وى يك رباعى و قطعه شعر 18 بيتى به چشم مى خورد كه سه بيت آغاز آن را بعد از نقل رباعى ذكر مى كنيم:
يار نگارى من از چهره بر افكنده نقاب
مه (و) خورشيد شد از پرتو روشن به حجاب
پاى كوبان و غزل(خوان) جو به بازار آمد
اى بسا عاشق دل داده كه شد مست خراب .(110)
عشق بوزيد كه عشق عاقبت
رهبر هر پير وجوان مى شود
عاشق از اين پرده غبرا دوان
تا به جنان دست زنان مى شود
عشق چو غالب شود اندر مزاج
راز نهانيت عيان مى شود .
نظمه جمال الدين الحسينى فى المشهد المقدس . (111)
سيد جمال ساقى نامهاى در صفر 1283 در مشهد سروده با مطلع :
مغنى بيا لحن نو ساز كن
زنو داستان خوش آغاز كن . . .(112)
در مشهد نامهاى از سيد هادى به دستش مى رسد و پاسخ وى را در مكتوبى اديبانه آميخته با عبارات عربى مى دهد .
« جواب نامه دوست مهربان سيد هادى از مشهد مقدس نوشته شد » (113)
سيد جمال هنگامى كه در ايران به سر مى برد حوادث جديدى در افغانستان رخ مى دهد . در اثر حملات مكرر محمد اعظم خان و برادر زادهاش عبد الرحمان خان پسر محمد افضل كابل به دست قواى آنان فتح شد و امير شير على را اخراج كردند . محمد اعظم خان سلطنت را به برادر بزرگ خود محمد افضل كه در زندان « غزنه » بود سپرد و محمد رفيق خان لودى را كه صدر اعظم امير شير على بود به قتل رساند .(114)
شير على خان بعد از شكست كابل به قندهار رفت و پس از فراهم نمودن نيرو تصميم گرفت حكومت از دست رفته را باز پس گيرد . سيد جمال الدين در چنين وضعيتى در جمادى الاولى 1283 مشهد را به قصد افغانستان ترك مى كند و در همان ماه وارد هرات مى گردد . سيد جمال چهل روز در هرات در سراى نور بيك مى ماند .(115)
دقيقاً مشخص نيست كه حضور سيد در افغانستان و سپس مسافرت وى به قندهار بر اساس دعوت محمد اعظم خان بوده يا سيّد خود براى جلوگيرى از درگيرى و جنگ بين دو برادر و يا حمايت از محمد اعظم خان چنين موقعيتى را براى سفر به افغانستان برگزيده است . حوادث بعدى نشان مى دهد كه سيد جمال در اين درگيرى جانب محمد اعظم خان را گرفته است .
غلام جيلانى اعظمى مى نويسد:
« وقتى كه سيد از اين جريانات مطلع شد، خود را به قندهار رسانيد و از محمد اعظم طرفدارى كرد . » (116)
سيّد در ماه رجب هرات را به قصد قندهار ترك مى كند و در مسير راه پنج روز در « ام القرى » (117)(؟) توقف مى كند . گويا اواخر رجب وارد قندهار مى شود؛ زيرا در اين ماه جواب نامه ملا عبد الاحد پسر قاضى غلام را در قندهار در بازار شكار پور در سراى حيتن هند و (118) مى نويسد .
در دفتر وى چهار فقر خطبه در توحيد و صفات الهى به جاى مانده كه در بلده قندهار در شهر شعبان 1283 نگاشته و اشعارى به عربى نيز سروده است . (119)
سيد جمال الدين از شعبان 1283 تا ربيع الاول 1284 به مدت هشت ماه در قندهار مى ماند . (120) زمانى سيد جمال به قندهار رسيد كه قواى امير شير على قندهار را تصرف و براى مقابله با قواى امير محمد افضل تحت فرماندهى محمد اعظم و برادر زادهاش عبد الرحمان خان كه از كابل اعزام شده بودند آماده مى شد .
درگيرى بين سپاه شير على و محمد اعظم خان در جانب قلات ( زابل ) در گرفت كه منجر به شكست قواى شير على خان شد . وى مجبور شد به هرات عقب نشينى كند . (121) در نتيجه جنگ با پيروزى محمد اعظم خان به پايان رسيد .
توقف هشت ماهه سيد در قندهار جاى تأمل دارد . اگر بازگشت محمد اعظم را به كابل همراه با سيد جمال بدانيم بدين معناست كه اين دو شش ماه بعد از فتح قندهار و شكست شير على در اين منطقه توقف كردهاند . احتمالاً توقف آنان به خاطر دفع حمله احتمالى شير على بوده است . در ضمن در اين مدت براى ايجاد افغانستان مترقى برنامه ريزى مى كردهاند . زيرا با بيمارى و ناتوانى محمد افضل اين مسأله روشن بود كه جانشين وى محمد اعظم خواهد بود . تماس سيد جمال با علمأ و شخصيتهاى متعدد در قندهار كه اسامى آنان در دفتر وى ثبت شده (122) حكايت از برنامهاى خاص براى كشور افغانستان دارد كه در صدد اجراى آن بودند .
سيد جمال در قندهار نيز به نگارش رسالههاى غربى مشغول بوده است . از وى رسالهاى در عرفان به زبان عربى باقى مانده كه در تاريخ فوق نگاشته است . د رآخر رساله آمده :
« كتبه عبد الله جمال الدين الحسينى الاستنبولى »
بعد روى اين كلمه به خط قرمز اضافه شده « الكابلى » و بعد:
« الافغانى فى بلدْ قندهار . . . » (123)
براى اولين بار سيد با عنوان: « استنبولى » امضاء مى كند . اين احتمال وجود دارد كه در سفر قبلى او به افغانستان عدهاى وى را شيعه و ايرانى مى دانستهاند و از اين روى در راه فعاليتهاى او مشكل مى آفريدهاند . از اين روى وى راه حلّ را در استنبولى معرفى كردن خود دانسته تا در موقعيت جديد بتواند به فعاليتهاى فرهنگى اجتماعى خود سرعت ببخشد . احتمالاً اين جز برنامههاى طرح ريزى شده در قندهار براى آينده افغانستان بوده است . زيرا سيد جمال در سفر دوم به افغانستان شهرت مى يابد . و اين شهرت هم بدان سبب بوده كه به عنوان: صدر اعظم محمد اعظم خان مشغول خدمت شده است . از روى اين انتخاب مى توان نتيجه گرفت: سيد جمال در سفر حج مسافرتى به سر زمين عثمانى داشته است . اين نشان مى دهد كه وى اصالتاً افغانى نبوده است . از اين روى محيط طباطبائى مى نويسد:
« سيد را در كابل اسلامبولى و در قاهره كنرى و در اروپا افغانى و در حيدر آباد دكن مصرى مى پنداشتند . » (124)
بعدها كه به استانبول مى رود چون به افغانى شهره شده بود اين لقب را بر مى گزيند و كابلى و افغانى را به نام خانوادگى خود مى افزايد . سيد جمال در صفحات 39 40 46 و 49 دفتر اول خود پسوند « الاستنبولى » را همراه امضاء خود آورده است . (125) تمام اين نوشتهها زمانى بوده كه سيد بار دوم به افغانستان مى رود . گزينش لقب « استنبولى » ايجاب مى كند كه وى علاوه بر مسافرت به آن منطقه آشنايى كامل به زبان تركى نيز داشته باشد . در صورتى مردم افغانستان اين عنوان را از وى مى پذيرفتند كه لا اقل بتواند به تركى كه زبان مردم استانبول بود سخن بگويد . در غير اين صورت وى را متهم مى نمودند . اين نكته نيز روشن است كه در منطقه كابل كسى به تركى سخن نمى گفته است . پس بايد اذعان كرد كه سيّد در كودكى در موطنش اسدآباد همدان مثل ديگر مردم زادگاهش به زبان تركى آشنا شده و به آن تكلم مى كرده است .از اين روى درباره لهجه وى گفتهاند:
« تركى دانستن سيد و حرف زدن او به آن زبان ( كه به شهادت آنها كه حرف زدن او را شنيدهاند تركى عجيبى غير از عثمانى و شبيه به آذربايجانى ) مؤيد آن است كه هجرتش از اسد آباد همدان در صغر سن مثلاً در هفت هشت سالگى نبود؛ زيرا كه در آن صورت شايد تركى اسد آباد را فراموش مى كرد . و در خود كابل يا حوالى آن تركى معمول نيست . » (126)
همان گونه كه قبلاً بيان گرديد سيّد در ده سالگى همدان را ترك كرد و تا حدود سيزده سالگى همراه پدر بود . اين همراهى در حفظ زبان محلى اثر داشته است . سيّد اشعارى به تركى نيز سروده كه در دفترهاى يادداشت خويش قبل از رفتن به استانبول درج كرده است . اين نمايانگر آشنائى وى به زبان تركى قبل از عزيمت به عثمانى مى باشد . از جمله در صفحه 81 دفتر اول وى دو بيت تركى با معنى آن آمده (127) سپس اسامى فاضلان كابل و هرات ذكر شده كه نشانگر نوشتن اين اشعار در افغانستان است . در هنگام ترك افغانستان و حركت به سوى هند يك بيت شعر از فضولى (128)يادداشت كرده و همين طور در آغاز ورود به عثمانى شعرى از شير على نوائى در دفتر وى ثبت شده كه سيد على رمزى آن را گفته است . (129) اينها همه نشان مى دهد كه وى با زبان تركى آشنا بود و كسى در استانبولى دانستن وى ترديد نمى كرده است .
سيد از قندهار به غزنى مى رود . در صفحه 26 دفتر اول وى جملاتى در پند و اندرز به چشم مى خورد . (130) « ناتوان را درياب » و . . . كه نشانگر توجه وى به مسؤوليتى است كه متوجه او و هر شخص با نفوذ اجتماعى است .
سيد جمال در روز جمعه وارد كابل مى شود و در بالا حصار در سراچه امیر دوست محمد خان (131) منزل مى نمايد . جيلانى مى نويسد:
« امير محمد اعظم خان و سردار عبد الرحمان خان برادر زادهاش شكست به قشون شير على داده با سيد جمال عازم كابل گرديدند بعد ورودشان امير محمد افضل خان ( بعد از يك سال حكومت ) فوت شده امير اعظم جانشين او گرديد و سيد جمال را وزير اول خود مقرر داشته كارها را بر وفق ميل و اراده او آغاز كرد . » (132)
سيد جمال طبق نقل گروهى به وزارت رسيد و مستقيماً به امور افغانستان رسيدگى مى كرد . در راه ترقى و تعالى اجتماعى و فرهنگى اين ديار مى كوشيد . در اين برهه بود كه نام وى بر سر زبانها افتاد و در افغانستان شهرت يافت سلطان محمد كابلى از هند در نامهاى كه به عنوان: محمود طرزى (133) مدير نشريه « سراج الاخبار » كه در افغانستان منتشر مى شد مى نويسد:
« چون كه علاّمه سيد جمال الدين از ابتدا در پشتى و تأييد محمد اعظم خان خيلى رسوخ و جايگاه يافت حتى كه بر عهده وزارت عظمى ممتاز گرديد و بسيار برايش اعتماد و وثوق مى داشت . » (134)
سيد جمال حدود يك سال در كابل با موقعيتى خاص به فعاليت پرداخت . در صفحات 80 و 81 دفتر اول سيد جمال اسامى تعدادى از علمأ و فضلاى قندهار (135) كابل (136) و هرات (137) ذكر شده كه به نظر مى رسد سيد با آنان ارتباط و مكاتبه داشته است .
از مكتوبى بر مى آيد كه سيد آزادى يكى از علماء افغان را كه در حبس بوده از محمد اعظم خان تقاضا مى كند .(138)
سيد در افغانستان نشريهاى به نام « كابل » منتشر مى كند كه نسخهاى از آن به جاى نمانده است . اين نشريه ادامه نشريه شمس النهار كابل بوده كه قبلاً امير شير على آن را منتشر مى كرده است . بعد از تصرف مجدد كابل با همان عنوان منتشر گرديد . (139) از ديگر خدمات سيد در افغانستان نشر كتاب معروف « تتمْ البيان فى تاريخ الافغان » است .
سيد قاسم رشتيا و غلام جيلانى اعظمى از نقش اصلاحى سيد در موارد زيل ياد كردهاند .
« اعلان استقلال سياسى اصلاح امور دربار تشكيل كابينه وزراء تنظيم سپاه ايجاد مكتبهاى لشكرى و كشورى توجه به سوى زبان ملى پنبتو و تبديل القاب و عناوين صاحب منصبان لشكرى و كشورى از زبان بيگانه به زبان افغان تأسيس روزنامه تأسيس شفا خانه بيطار خانه پستخانه احداث مسافر خانه در طول راههاى مسافرت احداث شهر جديد شيراپور . » (140)
در دفتر سيد جمال دو رساله: يكى در طب و ديگرى در اصطلاحات اوزان ثبت شده است . (141) به نظر مى رسد كه وى آنچه را مفيد دانسته استنساخ و يادداشت مى كرده است .
برخى تصرف مجدد كابل را توسط امير شير على در اواخر ماه جمادى الثانى دانستهاند . (142)
امير شير على خان پس از شكست در قندهار به هرات مى رود . در اوائل سال 1284 كه ناصر الدين شاه به مشهد مى آيد (143) او مخفيانه فرزند خود امير يعقوب را به مشهد مى فرستد تا قول همكارى و مساعدت از ناصر الدين شاه بگيرد . شهريار ايران به گرمى از فرستاده امير شير على استقبال و قول مساعدت مى دهد . (144) از اين روى امير شير على با مساعدت دولت ايران مجدداً كابل را تصرف مى كند .
امير شير على علاوه بر مساعدت ايران از مساعدت دولت بريتانيا نيز برخوردار بود . زيرا در هنگام مسافرت شاه به مشهد مستر تا مسون منشى اول انگليس د ر تهران در ركاب شاه بود . لذا دولت انگليس كه از جريانات اطلاع حاصل نمود حكومت هندوستان سياست عدم مداخله در افغانستان را كنار گذاشت و بناى تحبيب و نوازش و بذل و بخشش را در افغانستان پيش گرفت . در اواخر سال 1867 م / 1284 ه . م . سر جان لارنس فرمانفرماى هندوستان در لندن پيشنهاد كرد:
« حال موقع آن رسيده است كه مابه همسايه خود افغانستان كمكهاى مادى و معنوى بكنيم . » (145)
ادوار براون نيز علت پيشرفت قواى شير على خان را در نتيجه حمايت دولت انگليس از اين شاهزاده دانسته است:
« از طرف انگليسيها كه پولى به حسابى برايش مى فرستادند تقويت شد و درنتيجه به پراكنده ساختن برادر خود محمد اعظم و برادر زادهاش عبد الرحمان توفيق يافت . (146)»
با توجه با آنچه در نوشتههاى سيد جمال آمده به نظر مى رسد كه ورود شير على خان به كابل در اوائل رجب بوده است . قبل از تسخير كابل توسط شير على خان محمد اعظم خان و عبد الرحمان خان كابل را ترك مى كنند و به سوى ايران روانه مى شوند . (147) امّا سيّد جمال بر اين كار تن نمى دهد و در كابل مى ماند . فاتحان پس از فتح شهر تبليغات گستردهاى عليه سيّد به راه را خانه نشين مى كنند .
در اين تاريخ سيد جمال يادداشتى در دفتر خود دارد كه حكايت از اوضاع بد كابل مى كند:
در منزل سردار ذوالفقار خان در نهايت پريشانى خاطر و افسردگى دل در شهر كابل نوشته شد تا چه پيش آيد . » (148)
نوشتههاى سيد در اين زمان نشان مى دهد كه وى مورد هجوم تبليغات زهر آگين قرار گرفته است . سنيان شيعهاش مى خواندند و شيعيان سنى و عدهاى هم بابى! در هنگامه تسخير كابل آنان كه از موقعيت پيشين سيد جمال در رنج بودند به شايعه پراكنى پرداختند . بى شك در اين آلودن فضا و تحريف شخصيت سيّد انگلستان زخم خورده نيز فعال بوده و به حكومت گران خط و جهت مى داده است . جاسوسان انگليس ارتباطات سيد را تحت نظر داشتهاند . خفيه نويسان انگليس گزارشات متعددى از كابل به نائب السلطنه هند مى فرستادهاند . محيط طباطبائى در اين باره مى نويسد:
« فعاليت سيد اسلامبولى يا سيد جمال الدين در دربار امير و ملاقات هاى محرمانه وى د ر بالا حصار كابل خفيه نويشان حكومت هند انگليس را به او بدگمان ساخته و گزارشهاى مفصلى از اين حضور مبهم و ديدار شبانه كه از موضوع مذاكره آن بى خبر مانده بودند به كلكته مى فرستند كه خلاصه آن را در گزارش عمومى بخش سياسى و محرمانه از اداره امور هند كه در « نى نى تال » همان ايّام درج شده مى توان يافت و از زبردستى سيد جمال همدانى در كار اغفال مأمورين خفيه انگليسى در كابل تعجب كرد كه پس از ماهها توقف او در كابل و ديدارهاى شبانه در بالا حصار از حقيقت امر و نيت سيد اطلاعى به دست نياورده و فعاليت او را به حساب سعادت روس مى گذاشتند و از پارهاى اظهارات او درباره قدرت روسيه چنين حدس مى زدند . » (149)
سيد جمال الدين در دفتر خود سه شكوائيه دارد كه نشانگر اندوه عميق وى و فشار زيادى است كه بر او وارد كردهاند . در آغاز شكوائيه اول آمده:
« هو الغالب على كل العباد .آنچه بد خواهان بگويند اى دل بيا كه ما به پناه خدا رويم . . . انت المشتكى يا الله من ايدى الفاسقين و انت المرتجى يا الله من ايدى الظالمين خلصنى يا ربى من ايدى الفسقْ الفجرْ الكفرْ بحق كرام البررْ جمال الدين الحسينى « الاستنبولى » .(150)
« . . . طائفه انكر يزيه اروسم مى خوانند و فرقه اسلامى ه مجوسم مى دانند . سنى رافضى و شيعه ناصبى . بعضى از اخبار چهار يار وهابيم گمان كردهاند . و برخى از ابرار اماميه با بيم پنداشتهاند . آلهيان دهرى و متقيان فاسق از تقوى برى . عالمان جاهل نادان و مؤمنان فاجر بى ايمان انگاشتهاند . نه كافرم به خود مى خواند و نه مسلم از خود مى داند . از مسجد مطرود و از دير مردود .حيران شدهام كه به كدام آويزم و با كدام به مجادله برخيزم از رد يكى اثبات ديگر لازم و از اثبات احدى اعتقاد اخيار بر ضد آن جازم . نه راه فرار كه از دست اين طائفه گريزم و نه جاى قراركه با آن فرقه ستيزم .
در شهر كابل در بالا حصار دست بسته و پاى شكسته نشسته تا از پرده غيب چه برايد و از گردش فلك دون پرور چه زايد فى يوم الجمعه فى 13 شهر رجب . 1285 » (151)
« هو الله المنجى من جميع المهن . آه از دل پر خون! آه از بخت واژگون! آه از دست مردم دون . نه علاج دل توانم نه علاج بخت وارون . نه علاج خويش نه علاج مردم دون . چكنم و راز دل با كه بگويم و راه نجات خود از كه بجويم . . . در شهر كابل در بالا حصار در شهر رجب 1285 نوشته شد . الغريب فى البلدان و الطريد عن الاوطاان جمال الدين الحسينى الاستنبولى » (152)
اين شكوائيه چند روز قبل از ترك كابل نگاشته شده است . احتمالاً زمانى بوده كه به وى اطلاع دادهاند بايد كابل را ترك كند .
اين تعبير الغريب فى . . . در دو مورد ديگر از نوشتههاى وى آمده:
1. در ورق آخر كتاب لغات قرآن (153) كه تاريخ نگارش آن مشخص نيست .
2. بعد از اخراج از ايران در بغداد . (154)
بعد از تصرف كابل توسط شير على حكومت جديد سيد را تحت نظر داشت و به وى آسيبى نرساند . امّا اطمينانى به وى نداشتند بالاخره سيد جمال الدين به عنوان سفر حج كابل را ترك كرد . (155)
16 . 25 شعبان 11 / 1285 دسامبر 1868.
در اين تاريخ سيد جمال قندهار را ترك گفت (156) و براى هميشه با افغانستان وداع كرد . مسير سيد دقيقاً مشخص نيست ولى آنچه مسلم است سيد به بمبئى هند رفته است .
سيد جمال بعد از ترك افغانستان در ذى حجه 1285 وارد بندر بمبئى مى شود . در بمبئى آشنايان و دوستان سيّد كه اكثراً ايرانى بودند به ديدار وى شتافتند سيّد در مجالس و مراسم آنان شركت مى كرد . دولت هند منزلى براى سيد آماده مى كند و وى به ناچار به آن جا مى رود . دولت مى پذيرد كه سيد جمال دو ماه در هند بماند . استقبال از سيّد بى نظير بود و با شكوه بزرگان و راجههاى هند به ملاقات وى مى شتافتند . در اين ديدارها براى رهبران مسلمان محدوديت بيشترى بود .
مى بايست ديدار آنان حتماً تحت نظارت دولت باشد . (157)
از جمله ديدار كنندگان با سيد جمال ايرانيان مقيم بمبئى بودند . چون آنان سيّد را مى شناختند سعى مى كردند يادداشتى براى وى به يادگارى بنويسند .
در آستر رساله « بخورات الكواكب السبعه » به جاى مانده از سيّد چنين نوشته شده است:
« در بندر معموره بمبئى به خدمت سيد جمال الدين صاحب رسيديم . الحمد الله رب العالمين بعد از هفده سال به خدمت كسى كه صاحب ذوق بود مشرف شدم صحيح محمد المشهور » . (158) گويا وى از عالمانى بوده كه در نجف سيّد را ديده و از ذوق و استعداد وى آگاهى داشته است .
عبدالجواد خراسانى كه قبلاً با سيد آشنا بوده بعد از ده سال مجدداً به ديدار وى مى رود . اين ديدار در مسجد حاجى حسين كه محل تجمع ايرانيان بوده صورت مى گيرد . در صفحه 33 دفتر اول سيد اشعارى از حاجى ملا هادى سبزوارى نوشته شده است و در پايان آمده:
«به خط عبد الجواد خراسانى در بندر بمبئى در مسجد حاجى حسين 14 ذى حجه . 1285 » (159)
ارتباط سيد با ايرانيان مقيم بمبئى گسترده و وسيع بوده . در اين سفر در ايّام محرم به مسجد ايرانيان مى رفته و در مجالس آنان شركت مى جسته است .
در صفحه 82 دفتر اول وى بعد از ذكر يك جمله عربى چنين آمده:
« فى ليلْ 14 محرم الحرام در مسجد حاجى حسين شيرازى در بمبئى شيخ لطف الله البرحانى الساكن فى الشيراز ابن اخ الشيخ حسين ناظم الشريعْ المشهور بالظالم » (160)
اين احتمال نيز وجود دارد سيّد كه در صدد خروج از هند بوده در اين ديدار با ايرانيان وداع كرده باشد .
در صفحه 29 دفتر سيد يك بيت تركى از اشعار فضولى نقل شده سپس آمده:
« در يوم چهارشنبه 15 شهر محرم الحرام 1286 جناب آقا شيخ محمد فرمودند . » (161)
شيخ محمد در آغاز ورود سيّد به هند به ديدار وى مى شتابد . احتمالاً اكنون براى واع با سيد به محضر وى مشرف شده باشد . به هر حال سيد جمال قبل از اتمام دو ماهى كه قرار بود در هند بماند وتماس روشنفكران و رجال علمى و دينى با وى بود . براى استعمار غير قابل تحمل بود كه سيد با مردم ارتباط داشته باشد و با آنان سخن بگويد . از اين روى مأموران انگليس به وى مى گويند:
« دولت هند وسايل اقامت دو ماهه شما را تهيه نموده امّا امروز به شما مى گوييم كه محيط اين سامان با اقامت شما در هند مساعد نمى باشد . »
سيد جمال الدين در پاسخ مى گويد:
« به هند نيامدهام كه حكومت بريتانياى كبير را بترسانم نه قدرت آن را دارم كه انقلابى بر پاسازم و نه آن كه به عمليات آنان انتقاد نمايم . با اين وصف از مثل من سيّاح گوشه گيرى دولت هراسناك است و از كسانى جلوگيرى مى كند كه مرا ملاقات مى نمايند با آن كه آنها ناتوان تر از من هستند ثابت مى كند كه حكومت بريتانيا ارادهاش كوچك و شوكت او ناتوان شده است و در اين جا عدالت و امنيت حكم فرما نيست . در حقيقت دولتى بر اين كشور پهناور حكومت مى كند كه از خود ملت ناتوان تر است . » (162)
سيد جمال به كسانى كه به ديدار وى آمده بودند گفت:
« آنها با تمام تعدادشان متجاوز از ده هزار نفر نمى شوند . هر گاه شما صدها ميليون پشت بشويد و زمزمه در گوش بريتانيا نماييد و طنين در گوش بزرگ آنان: گلادستون بنماييد و هر گاه شما صدها ميليون از هند با هم باشيد خداوند شما را مسخ كرده و لاك پشت شويد و در جزيره بريتانيا فرو رويد آزاد مردانى در هند خواهيد شد . »
سيد خطاب به حاضران كه تحت تأثير سخنان وى قرار گرفته بودند و اشك مى ريختند مى گويد:
« ملتى كه در راه استقلال خود به دشمن حمله ور شد و مرگ را استقبال كرد آن ملت زنده و جاويدان خواهد بود . »
سيد پس از اين سخنان شورانگيز مهيا شد كه با مأمور انگليسى به هر كجا كه مى خواهد برود . مأمور گفت: يك روز مهلت دارى . فردا بايد حركت كنى .
سيد گفت: به كجا؟
مأمور پاسخ داد: پس از خارج شدن از هند به هر كجا كه مى خواهيد برويد! در بامداد فرداى آن روز سيد با كشتى بمبئى را به قصد كانال سوئز ترك كرد . (163) احتمالاً خروج سيد از هند در 15 محرم الحرام 1285 بوده است . او در اين مدت كوتاه بذر آزادى و برادرى و اتحاد عليه دشمن مشترك را در هند افشاند . (164)
ربيع الثانى 1286 ه . ق ./ ژوئيه 1869 م .
پي نوشت :
80.(سيد جمال الدين حسينى) صدر واثقى/35.
81.(مجموعه اسناد)/5 تصوير 71.ميرزا عبدالجواد خراسانى يكى از علماء شيعه و در هند تدريس مى كرده است.ميرزا لطف الله در نامه خود به سيد جمال مى نويسد:
(آقا ميرزا عبدالجواد خراسانى كه مدتها در هندوستان توقف داشته و مدرس يكى از مدارس دولتى حيدرآباد دكن بوده اند به همراهى والده ماجده… به زيارت مشرف شده اند.فرموده اند كه:جناب عالى نزول اجلال در پاريس فرموده ايد…)
82.(همان مدرك)/7.
83.(شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسدآبادى) ميرزا لطف اللّه اسدآبادى/34; (مقالات جماليه)/12;(جمال الدين الافغانى) دكتر محمد عمارة/47 دارالمستقبل مصر 1984.
دكتر عمارة كه قبلاً كتابى با نام(الاعمال الكامله)درباره سيد جمال منتشر كرده بود.ظاهر بعد از دريافت ترجمه عربى كتاب ميرزا لطف الله خان توسط صادق نشأت و عبدالمنعم حسين و چاپ آن در قاهره(1957م) اين كتاب را نوشته است.وى با اين كه مطالب بسيارى از كتاب ميرزا لطف الله نقل كرده، در آغاز بر افغانى بودن سيد اصرار مى ورزد!
84.(شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسدآبادى) ميرزا لطف اللّه اسدآبادى/34;(مقالات جماليه)/12.
85.(همان مدرك).
86.(سيد جمال الدين حسينى) صدر واثقى/32.
87.(شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسدآبادى)/34
88.(دائرة المعارف فريد وجدى) ج416/1.در اين كتاب از جنگهاى مردم افغانستان در سال 1840م/1256هـ.ق. سخن گفته و بر نقش دوست محمد خان در جنگهاى مرحله دوم تأكيد كرده و وى را فاتح بزرگ و رعب آور نام نهاده است.
در فرهنگ معين آمده:(دوست محمد خان به سبب جنگهاى موفقيت آميز با انگليسها مشهور گرديد و بعداً متحد آنان شد.)
89.(شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسدآبادى) ميرزا لطف اللّه /34;(سيد جمال الدين حسينى) صدر واثقى /38.
90.(سيد جمال الدين حسينى) صدر واثقى/38.
91.(امير كبير يا قهرمان مبارزه با استعمار) اكبر هاشمى رفسنجانى/485 مؤسسه مطبوعاتى فراهانى 1346.
92.(سيد جمال الدين حسينى)صدر واثقى/39.
93.(غلام جيلانى مى نويسد:
(به هر حال سيد جمال الدين از اوضاع محمد رفيق خان به كلى مأيوس شد به عنوان مسافرت موقتى حضورشان اجازه گرفته و عازم هند گرديد) (سيد جمال الدين افغانى در مطبوعات افغانستان)/69ـ 72.
94.(مجموعه اسناد)/9.
95.(همان مدرك).
96.چاله حصار در محل اصلى ديه تهران و يكى از اماكن تهران قديم محله است و كوچه اى است به نام(چال حصار) در سنگلج در حوالى خانه و گذر مستوفى الممالك و ظاهراً مراد از حصار همان حصار يا قلعه تهران است.
مدرسه چال حصار در محل درخانگاه بوده و اكنون از اين مدرسه اثرى به جاى نمانده است.(تهران در گذشته و حال)حسين كريمان/306 دانشگاه ملى ايران.
97.(تاريخ بيدارى ايرانيان) ناظم الاسلام كرمانى ج79/1 نوين و آگاه 1362;(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى) صفات الله جمالى اسدآبادى/8 چاپ سوم 1349.
98.(مجموعه اسناد)/12 سند7 اين كه به خط مدادى نوشته شده و با خط اصلى رساله تفاوت دارد نشانگر آن است كه سيد جمال آن را بعداً نوشته است.
99.(همان مدرك)/13.سند7
100.(همان مدرك).
101.(همان مدرك)/13.سند7
102.(همان مدرك).
103.(همان مدرك)/12 تصوير16.
104.(همان مدرك)/12 سند7 تصوير17. در متن تنظيم شده تاريخ نگارش 1283 آمده كه با توجه به اين كه سيد جمال در ذى الحجه 1283 در افغانستان بوده بايد صحيح 1282 باشد و تصوير 16 نيز مؤيد آن است.اين احتمال كه سيد بعداً كتاب را دريافت كرده است بعيد مى نماد.
105.(همان مدرك) /13.
106.(همان مدرك) /20.
107.(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى) صفات اللّه جمالى اسدآبادى/26.
108.(مجموعه اسناد) تصوير 66.
109.(نقش سيد جمال الدين در بيدارى مشرق زمين) محيط طباطبايى/150;(اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى) /131; (شيخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر) مصطفى حسينى طباطبائى/52 انتشارات قلم 1362. ابوتراب خادم سيد محمد طباطبائى بوده كه با اجازه وى همراه سيد جمال به افغانستان مى رود.
110.(مجموعه اسناد)/9.
111.(همان مدرك)/581.
112.(همان مدرك)/6 81.
113.(همان مدرك)/9.
114.(همان مدرك)/681.
115.(همان مدرك).
116.(همان مدرك) 682.
117.(همان مدرك)/6.
118.(سيد جمال الدين حسينى) صدر واثقى/42.
119.(مجموعه اسناد)/9.
120.(سيد جمال الدين افغانى در مطبوعات افغانستان)/72.
121.(مجموعه اسناد) تصوير شماره 7.
122.(همان مدرك)/8.در اين كتاب احتمال داده كه ماه رجب تاريخ نامه عبدالاحد باشد نه پاسخ وى.زيرا سيد جمال نوشته است كه در ماه شعبان وارد قندهار شده است.
123.(مجموعه اسناد)/6.
124.(همان مدرك)/8 تصوير 7.
125.(سيد جمال الدين افغانى و افغانستان) سيد قاسم رشتيا/25 بيهقى حوت 1355.اين كتاب با توجه به(مجموعه اسناد) منتشر شده است.
126.(مجموعه اسناد)/8.
127.(قاسم رشتيا(/27)معتقد است كه اين تماسها براى جدا ساختن روحانيون بزرگ از امير شيرعلى خان وجلب آنان ظاهر به طرف امير محمد افضل خان و باطناً به سوى محمد اعظم بوده است.
128.(مجموعه اسناد)/14 تصوير18.
قبلاً ذكر شد عنوان:(جمال الدين الحسينى الاستنبولى الافغانى الكابلى)(مجموعه اسناد/12) كه در آغاز رساله عرفانى كه خود استنساخ كرده آمده از آن جا كه با خط رساله تفاوت مى كند بعداً نوشته است.
129.(نقش سيد جمال الدين در بيدارى مشرق زمين) محيط طباطبايى پيشگفتار/24.
130.(همان مدرك)/7.
131.(تاريخ روابط سياسى ايران و انگليس) محمود محمود ج5/5 اقبال 1361; (اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين اسدآبادى) صفات اللّه جمالى اسدآبادى/200; مجله(كاوه) شماره 3 چهارم آبان 1290.
132.(مجموعه اسناد)/8.
133.(همان مدرك)/6.
134.(همان مدرك)/11.
135.(همان مدرك)/6.
136.(همان مدرك)/15.
137.(سيد جمال الدين افغانى در مطبوعات افغانستان) صديق رهپو/73.
138.(محمود طرزى از نويسندگان معروف افغانى است و به عنوان پدر مطبوعات افغانستان شهرت دارد. وى هفته نامه فارسى زبان(سراج الاخبار) را در 24 ميزان 1290 ش. منتشر كرد. اين مجله سهم به سزايى در بيدارى افكار افغانيان ايفا كرد.(جهان اسلام) مرتضى اسعدى ج77/1 115 مركز نشر دانشگاهى.
غزلى از طرزى افغان در صفحه 46 دفتر اول سيد آمده است.(مجموعه اسناد)/7.
139.(سيد جمال الدين افغانى در مطبوعات افغانستان) صديق رهپو/9 به نقل از(سراج الاخبار) سال ششم شماره 3 22 سنبله 1295 ش.
140.(مجموعه اسناد)/8.ملاعبدالحق حرقه ملامحمد صديق تلميذ ايشان قاضى غلام ملاعبدالاحد پسر ايشان صوفى برادرانى ملاخواجه محمد تلميذ ايشان ملارحيم اسحاق زئى تلميذ صوفى ملاعبدالرحيم پسر ملاحبو ملاعبدالحق طل ملامحمدى قاضى عبدالرحمن خان مل قاضى سعدالدين پسر ايشان قاضى عبدالسلام و براد قاضى عبدالرحمان.
141.(همان مدرك) ملانصرالله فوت شد.ملامشكى عالم در موشكى.ملاچولى در هر علم ماهر.ملا اسكندر در علم عربيه و حديث.
142.(همان مدرك).ملامحمود ملاعبدالله قاضى انار دره ملاعبدالفتاح ملامحمد عمر و ملاابوالحسن قائنى.
143.(همان مدرك)/8 تصوير7.
144.(سيد جمال الدين در مطبوعات افغانستان)/30.
145.(سيد جمال الدين حسينى)/44.صدر واثقى;(سيد جمال الدين افغانى در مطبوعات افغانستان).در اين كتاب مقاله جيلانى و قاسم رشتي درج شده است.
146.(مجموعه اسناد)/7.
147.(تاريخ روابط سياسى ايران و انگليس)محمود محمود ج6/5.
148.(المأثر و الآثار)/181.
149.(تاريخ روابط سياسى ايران و انگليس) ج898/3.
150.(همان مدرك).
151.(سيد جمال الدين حسينى) صدر واثقى/43 به نقل از(تاريخ انقلاب ايران) ادوارد براون /4; (تاريخ بيدارى ايرانيان) ج72/1.
ناظم الاسلام كرمانى مى نويسد:
(دولت انگليس نيز به حمايت شيرعلى خان برخاست و به پول فراوان او را كمك نمود تا اين كه وجوه اعيان و عمال و سران سپاه محمد اعظم خان را روى دل با خود كرد و آنها به طمع مال نقض عهد نموده روى از محمد اعظم خان گردانيدند و با شيرعلى خان هم دست شدند و پس از جنگهاى سخت شيرعلى خان بر مملكت استيلا يافت.)
152.(تاريخ و روابط سياسى ايران و انگليس) ج897/3.اين دو در مشهد متوجه شدند كه پادشاه ايران به اميرشيرعلى نظر مساعد دارد.امير عبدالرحمان خان عازم تركستان شد و هميشه كينه ايرانيان را در دل داشت و سردار محمداعظم خان در شاهرود درگذشت.
153.(مجموعه اسناد)/10.در متن كتاب يادداشت در جمعه 12 رجب ذكر شده و با توجه به اين كه بعداً جمعه سيزده رجب آمده معلوم مى شود كه اين تاريخ صحيح نيست.با نظر به اين مطلب احتمال مى رود كه:اول سيد جمال را به منزل سردار ذوالفقار خان خواسته و از وى نوعى بازجوئى كرده اند سپس وى را در محل سكونتش تحت نظر گرفته اند.
154.(روزنامه اطلاعات) 3 مهرماه 1355 شماره 7/15120.
155.(مجموعه اسناد)/9.
156.(همان مدرك) تصوير 9.
157.(همان مدرك)/10 تصوير 10.
158.(همان مدرك)/17.
159.(همان مدرك)/15.
160.(سيد جمال الدين حسينى)/43; (مجموعه اسناد)/9.
161.(مجموعه اسناد)/9.
162.(سيد جمال الدين حسينى) صدر واثقى /47 به نقل از(خاطرات سيد جمال الدين افغانى) محمد پاشا مخزومى ترجمه آقاى مرتضى مدرسى چهاردهى/25 و 26.
163.(مجموعه اسناد)/16.
164.(همان مدرك)/7.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}